عشق نسترن و حسینعشق نسترن و حسین، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

یک عاشقانه ی آرام...

اومدیم خونه جدید...

سلام مامی جون.. دیروز ماشین باربری وسایلمون رو منتقل کرد به خونه جدید..نمیتونم توصیف کنم چققدر خسته و کوفته ایم. اینقدر این قضیه اجاره دادن خونه و پیدا کردن خونه جدید سریع اتفاق افتاد و ما مجبور شدیم کارارو هول هولکی بکنیم که فقط خدا میدونه.باز جای شکرش باقیه که تونستیم سر فرصت اون خونه رو تخلیه کنیم.. الانم وضعیتمون دیدنیه.کل وسایل مثل یه کوه وسط خونه است و فقط یه فرش و یه بالش و پتو توی اتاقاست... مادرجون میگه تا کل خونه رو بچینه خیلی طول میکشه!.. امروز کنفرانس داشتم.با این اوضاعی که برات گفتم خودت میدونی که لابد چقدر آمادگی داشتم!!! فقط تونستم پریروز دوساعت برم کتابخونه و یه کم مطلب جمع کنم و امروز هم بدون اینکه حتی یک بارم فرصت خون...
14 خرداد 1391

پدرم...روزت مبارک...

سلام بابای مهربونم..                                                منم...فرشته کوچولوی شما.. اینجا خیلی شلوغه..همه نی نی ها میگن فردا یه روز مهم و خاصه...میگن فردا  روز پدره.. من هنوز نیومدم پیشتون ولی هم شما هم مامان خوب میدونین که من همیشه از این بالا نگاهتون  میکنمو باهاتون حرف میزنم.هرچند میدونم شما صدای منو نمیشنوین.. گاهی هم میام به خواب مامان.هرچند از دستتون دلخورم اما نمیدونین وقتی مامان به سرم دست میکشه یا بفلم میکنه چه آرامشی بهم میده..انگار ...
14 خرداد 1391